Lilypie First Birthday tickers

Lilypie First Birthday tickers

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

اولین مریضی...


آوا جونم، کاشکی‌ هیچ وقت این مطلب رو برات نمینوشتم...ولی‌ خوب مریضی دیگه، کاریش نمی‌شه کرد...
دیروز ۵ ماه شده بودی(۱۰ jan). ما با هم رفتیم اولین جلسهٔ کلاس mother gosse. سر کلاس خیلی‌ شلوغ میکردی و حرف می‌زدی و حسابی‌ بهت خوش گذشت...تا اینکه خسته شدی و خوابت گرفت.
از کلاس تا خونه خوابیدی و وقتی‌ هم که از car seat بیرون آوردم و خوابوندمت باز هم خوابیدی. بعدش بلند شدی و شیر خوردی، ولی‌ خیلی‌ بی‌ حوصله بودی و اصلا دلت نمی‌خواست که بازی کنی‌. فکر کردم که خوابت میاد، دوباره گذشتم خوابیدی و چون من هم خسته بودم، من هم خوابیدم...
خلاصه، بابا گویا اومد و ما شام خردیم و تو هنوز خواب بودی، بعدش من خواستم برم کلاس ورزش و آماده شدم برم از خونه بیرون که تو از خواب بلند شدی. وقتی‌ که بغلت کردم که بدم دست بابا گویا دیدم که چقدر بدنت و سرت داغه...بابا گویا رو صدا زدم و دمای بدنت رو گرفت که ۳۹.۵ بود...وایییییی چقدر ناراحت شدم. نمیدونستم که چی‌ کار کنم. بلافاصله بهت Tylenol دادیم و بردیمت ER
اونجا هم بهت بلافاصله Advil دادن و دکتر معاینه کرد و گفت که گلوت infection داره و بهت antibiotic داد...
خدا میدونه تو بیمارستان تا وقتی‌ تب تو بیاد پایین چقدر غصه خوردم و گریه کردم...خدایا آوا جونم دیگه هیچ وقت مریض نشه...


خلاصه واسه دارو دادن به تو کلی‌ سعی‌ و تلاش کردیم...چون دارو تلخ بود و تو نمیخوردی...اینو الان دارم واسهٔ تو میگم شاید تجربه خوبی‌ برات باشه...
بهترین راه برای دادن دارو به تو این بود که شیرِ خودم رو pump کنم به اندازهٔ 20ml و داروی تورو که 2mlبود رو با اون قاطی‌ کنم و تو bottle بریزم بهت بدم، و وقتی‌ هم که خوردی بلافاصله دوباره از سینه بهت شیر بدم... 
عزیز دلم ، امیدوارم که همیشه سالم و سلامت بمونی و هیچ وقت تورو مریض و تبدار نبینم.
میبوسمت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر