Lilypie First Birthday tickers

Lilypie First Birthday tickers

۱۳۹۱ خرداد ۵, جمعه

نمیدونی‌ چقدر با نمک شدی...

آوا جونم این روز‌ها انقدر کار‌های بامزه میکنی‌ که نگووووووو
دیروز می‌خواستم ببرمت بیرون، لباست رو تنت کردم و حاضرت کردم. بعدش می‌خواستم خودم کار همو بکنم و حاضر بشم. رفته بودم تو دستشوی که تو همش میومدی پشت در و نق میزدی...میذاشتمت ته اتاق و در دستشوی رو باز میذاشتم و سریع میرفتم تو، که تو هم با سرعت خودت رو میرسندی به دم دستشوی...خلاصه این کار چند بار تکرار شد تا اینکه مجبور شدم بغلت کنم و کار همو بکنم.
مام زیر بغل زدم و تو با تعجب نگاه کردی و خندیدی.
روژ به لبهام زدم و تو داشتی با دقت نگاه میکردی. بعدش بهت گفتم می‌خوای واسهٔ تو هم روژ بزنم؟ و تو لب هاتو آوردی جلو..واااااااای خدا چه قرتی شدی تو واسه مننننننننننننننن.
خلاصه من هم برات روژ زدم و گفتم حالا لب هاتو اینجوری به هم بمال، باز تو صورتت رو آوردی جلو که بهت یاد بدم چی‌ کار کنی‌...
آخه قرتی خانووووم از الان؟؟؟؟؟؟؟؟ تو فقط ۹ ماه داری..
خلاصه بعدش که خستیم بریم بیرون و تو car seat گذاشتمت از خوشحالی‌ دست و پا میزدی و جیغ خوشحالی‌ میکشیدی...
بعدش که امدیم خونه با هم رو تخت من دراز دشیده بودیم و تو از سر و کلهٔ من بالا میرفتی تا اینکه افتادی رو پشت من و همون طوری خوابت برد...حالا من خندم هم گرفته بود...صبر کردم تا خوابت سنگین شد و بعدش گذاشتمت رو تخت.
شب هم وقتی‌ خواستی‌ بخوابی و رفتی‌ تو تختت صورتت رو بوسیدم و گفتم تو هم به من بوس بده و تو هم لب هاتو آوردی و منو بوسیدی....وایییییییییی که چه با مزه شودی...
یه کار با مزه دیگه هم میکنی‌ و اینکه هر چی‌ بهت میدم بخوری یا آب که می‌خوری، بعدش میگی‌" به به به...آبااااا"

۱۳۹۱ خرداد ۲, سه‌شنبه

بالاخره چهار دست و پا رفتی‌ ها...

آوا جون، دو روز پیش که وسط اتاق بودی و به دنبال بابا گویا گریه میکردی، بالاخره موفق شودی با چهار دست و پا دنبالش بری...هوراااااا. آفرین دختر زرنگم که یاد گرفتی‌ چهار دست و پا بری. بوووووس
ولی‌ بگم که خیلی‌ محتاط هستی‌ و اصلا خدا رو شکر کار‌های خطر ناک نمیکنی‌...امتحانت کردم که ببینم با پله‌ها چی‌ کار میکنی‌ که دیدم اصلا حاضر نیستی‌ به پله‌ها نزدیک بشی‌. آفرین.
آوا جون، حتی از روی تخت ما هم خودت رو پرت نمیکنی‌ پایین...خیلی‌ عاقل و با هوش و محتاط هستی‌.آفریییییین

آوا جونم، دیروز که victorial day بود، برای اولین بار رفتیم wonderland. فکر کنم بهت خیلی‌ خوش گذشت. امیدوارم که همیشه شاد باشی‌

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

داری چهار دست و پا میری؟؟؟

آوا جونم، دیروز دو قدم چهار دست و پا جلو رفتی‌، ولی‌ امروز شد سه‌ قدم...
یعنی‌ دیگه راه افتادی؟؟؟
باریکلا دختر زرنگممممم

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

خیلی‌ وقت بود که برات مطلب ننوشته بودم...

آوا جونم، الان نزدیک ۱۲ روز که ما از ایران برگشتیم کانادا و من الان بالاخره وقت کردم که برات دوباره مطلب بنویسم. البته الان هم باز کلی‌ کار دارم‌ها ولی‌ این کار هم جزو خیلی‌ واجبات هست که باید انجام میدادم...
تو این مدت خیلی‌ اتفاقات و تحولات برای تو افتاده که تا جایی که بتونم مینویسم.
اولا اینکه در ۸ ماهگی و ۱ روزگیت، اولین دندونت در اومد. یه دندون کوچولو پایین سمت چپ. و بعدش ۳ هفته بعدش دومین دندون، از پایین سمت راست هم در اومد. فعلا همین ۲ تا دندون رو داری.
بعدش اینکه حدود ۲ هفتهٔ می‌شه که یک راه جدید برای حرکت کردن پیدا کردی و اینکه خودت رو با قل دادن رو زمین و چار دست و پا عقب عقب رفتن از این وره اتاق به اون وره اتاق میرسونی.
تا من هم از پهلوت دور میشم به سمت من خیز بر میداری که چار دست و پا بیای ولی‌ فوری ولو میشی‌ و هنوز نمیتونی‌ جلو بیای...
ولی‌ خیلیییییی شیطون شدی...امروز اون بولندگو یه بلنده رو انداختی رو زمین...
ما هم رفتیم واسه جلوی هال و بالای پله‌ها برای گیت گذشتیم که جاهای خطر ناک نری...
آوا جون، از موقع دندون در آوردن خیلی‌ بد غذا شدی..و هنوز هم ادامه داره...یه روز‌های لب به هیچی‌ جز شیر نمی‌زنی...یه روز‌های بهتری...
آوا جون، ۴ روز قبل از اومدنمون به کانادا متاسفانه مریض شدی و اسهال گرفتی‌...این قضیه تا چند روز پیش هم ادامه داشت...الان بهتری و روزی ۲ بار شکمت کار میکنه...
آوا جونم، از کار‌های با مزه که میکنی‌، دست میزنی، بای بای میکنی‌ و سرت رو سر سری میکنی‌...حرف ها‌رو هم خیلی‌ خوب می‌فهمی
از بشگون گرفتن‌هات چی‌ بگم که دمار منو در آورده...یک بشگون‌های ریز و درد ناکی میگیری که حسابی‌ دردم میاد...ولی‌ اشکال نداره...با مزه است
آوا جون، از وقتی‌ برگشتیم کانادا تصمیم گرفتم که شیر خودم رو کمتر بدم و فرمولا رو جا گزین کنم.و خدا رو شکر تو انقدر دختر ماهی‌ هستی‌ که مشکلی‌ ایجاد نکردی واسه این کار.
راستی‌ دختر گلم، هفته پیش روز تولد ۹ ماهگیت رفتیم و اولین مو کوتاه کردن رو هم برات انجام دادیم...خیلی‌ خوشگل تر شدی نازنینم...بوووووووس