Lilypie First Birthday tickers

Lilypie First Birthday tickers

۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

اين روز هاي كه میگذره

عزيزم، الان تقريبا سه هفته هست كه دارم ميرم سر كار وتو هم ميري daycare
برنامه مون اينه كه صبح ها ساعت ٧ من از خواب بيدار ميشم و تقريبا همون موقع ها هم تو بيدار ميشي.
دست و صورت ميشوريم و لباس مي پوشیم و ميريم صبحانه ميخورم و تقريبا ساعت ٨ صبح از در ميريم بيرون.
بعدش ميريم سوار ماشين ميشيم و تا daycare فقط ٢ دقيقه فاصله هست.
دقيقا هم خيابون و محل daycare رو هم بخوبي ميشناسي.
بعدش ميريم دم كلاست و من تو رو ميدم به معلمت miss Stella يا miss Sugantty
الان مدت زيادي هست كه خودت ميري بغل اونها ولي با اكراه. معلومه كه راضي نيستي بري ولي انگار اين برنامه رو قبول كردي كه تو بري اونجا و ما هم بريم سر كار.
خلاصه بعدش من هم راه مي افتم و ميرم سر كار.
از سر كار تقريبا هر روز تلفن ميزنم و حالت رو میپرسم كه هميشه خدا رو شكر خوب بودي و راحت.
عصري هم كه ميشه بابا گویآ حدود ساعت ٥:١٥ مياد دنبالت و ميرسين خونه. من هم تقريبا همون موقع ميرسم و بلا فاصله مشغول شام درست كردن. ميشم. حدود ساعت ٧:٣٠ شام ميخوريم و بعدش بابا گویآ تو رو حمام ميبره و نهايتا تا ساعت ٩ شب دیگه ميخوابي.
عزيز دلم ، ديشب براي اولين بار از ساعت ٩ شب تا ٧ صبح بدون اينكه حتي يكبار بلند بشي، يكسره خوابيدي... اميدوارم كه از اين به بعد هميشه همين قدر راحت بخوابي.
عزيز دلم. نازنينم. عاشقتم. دوستت دارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر